وقتی اسم«سیدمرتضی آوینی» را میشنویم، عباراتی نظیر: مستندساز، نظریهپرداز سینمایی، منتقد ادبی، نویسنده، عکاس و… بلا فاصله به اذهانمان متبادر میشود، هرچند که سید شهیدان اهل قلم، بیش از یک فعال هنری برای انقلاب و جبهه حزبالله خیر و برکات داشت. اما در پس این ظهورات، بیشک بواطنی است که باید آوینی را در آنجا مورد مطالعه و بررسی قرار داد.
هنر را اگر تبلور و تجسم انتزاعات بدانیم، او که خالق مستند اشراقیای چون«روایت فتح» شد، حقا که خود محظوظ از جام اشراق و عرفان بوده است که چنین کارهای شایستهای را در عرصه فرهنگ و اندیشه مبذول میدارد؛ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا.
آوینی را نشناختیم، چون وجود او را فراموش کردهایم. دانشمند و فیلسوف عصر ما، دکتر رضا داوری اردکانی، پس از شهادت او تعبیر نغز و لطیفی را به کار برده است:«فراموش میکنند وجود او را اما عدم او را فراموش نمیکنند.» تمام ارتباط با سید مرتضی محدود و مختصر به آه و افسوسی است که از شهادت او سر بر میآورد، تنها زمانی خود را به او نزدیک میبینیم که در بهشت زهرای تهران قطعه 29، ردیف 11، شماره 12 بالای سر قبری سفید رنگ و کوچک ایستادهایم که متعلق به اوست. بلی! رابطه ما با او بر محوریت شهادت و نبودش میچرخد، نه بر مدار اندیشه و علمداری او در ساحات فکر و اندیشه.
رابطه ما با بزرگانمان از حضرات معصوم(سلامالله علیهم) تا علما و شهدایمان بر همین محورهای احساسی میچرخد، شور آنها را دیدهایم اما از شعور خبری نیست. از اسارت خاتون ولایت و صبر، زینب کبری(سلامالله علیها) سخن راندهایم اما از خطبهسرایی و فریادهای او بر ظلم و جهل کمتر حرف زده و کمتر سخن شنیدهایم. شهید اهل قلم ما نیز از این قاعده مستثنا نیست. گویی اگر بپرسی چه از آوینی و کارهایش میدانی؟ اسمی از روایت فتح شنیده و نهایتا چند جمله قصاری که بدو منسوب کردهاند، اما از«حلزونهای خانه بدوش»،«توسعه و مبانی تمدن غرب»، « آینه جادو»، «فردایی دیگر» و…هیچ نشنیده است. چون اینها بر محور اندیشه میچرخند و سخن از «وجود» سید مرتضی دارند، دقیقا همانچیزی که ما آن را فراموش کردهایم.
شهریار زرشناس عبارت «متفکر دوران گذار» را برای شهید آوینی به کار برده است، یعنی آنجایی که تفکرات ضد و مخالف وجود دارند و در پی احیای دوبارهاند تا سنت و تعقل ما را مسحور عصر تاریک تکنولوژی و ولایت انسان بکنند، او با علمداری جبهه فرهنگی انقلاب در برابر تهاجم فرهنگی که از داخل توسط اسب تروآیی به نام روشنفکران و از خارج به وسیله ماهواره و ویدئو، اندوخته معرفتی و فرهنگی ما را به تاراج میبردند، ایستادگی کرد و در هر زمینی سعی کرد شمشیری بزند. جهاد آوینی را باید در جبهه جنگ با روشنفکران دید؛ آنهایی که سعی بر آن داشتند که در دولت تکنوکراتهای فنسالار با تغییر ذائقه فکری و فرهنگی مردم ایران در قالب نو اندیشی دینی و روشنفکری دینی که از آن نظریه هایی چون: بسط و قبض تئوریک شریعت و بعدها نظریه علمای ابرار و وحیانی نبوده قرآن بیرون آمد، راه را برای تغییر ریل انقلاب در ساحت سیاست و ساختارهای نظام آماده کنند.
وقتی سید مرتضی فریاد بر میآورد که«وای بر ما اگر بگذاریم روشنفکران وارث انقلاب شوند» سخنی بیهوده و گزافی نیست، چرا که او دیده بود کسانی متصدی فرهنگ و اندیشه کشور شدهاند که تعلقی حقیقی به ماهیت «سنت» و «خویش» ندارند. برای درک بهتر این هشدار آوینی نظری میاندازیم به سخن ژان پل سارتر، فیلسوف غربی در مورد حقیقت ماهیت روشنفکران در جوامع غیر اروپایی:« ما رؤسای قبایل، خانزاده ها، پولدارها، گردن کلفت هایِ آفریقا و آسیا را میآوردیم چند روزی در آمستردام، لندن، نروژ، بلژیک و پاریس میچرخاندیم. لباس هایشان عوض میشد، روابط اجتماعی تازهای یاد میگرفتند و آرزوی اروپایی شدن را در دل هایشان بوجود میآورد. بعد اینها را به کشورهای خود پس میفرستادیم. کدام کشورها؟ کشورهایی که دَرِ آنها برای همیشه به روی ما بسته بود، ما در آنها راه نداشتیم، ما نجس بودیم، ما دشمن بودیم. روشنفکرهایی را که درست کرده بودیم، فرستادیم به کشورهایشان. بعد؛ از آمستردام، بلژیک و از پاریس فریاد میزدیم «برادری، انسانیت». بعد میدیدیم پژواک صوت ما از نقاط دور دست از دهان همین روشنفکران پس میآید. هر وقت ساکت می شدیم آن سوراخ ها هم ساکت بودند. هر وقت حرف میزدیم، انعکاس وفادارانه و درست صوت خودمان را از حلقومهایی که ساخته بودیم میشنیدیم. مطمئن شده بودیم که این روشنفکران هرگز کوچکترین حرفی برای زدن ندارند، بلکه حتی حق حرف زدن را هم از مردم خودشان گرفته اند.»
در رابطه با سیدِ شهید، آن شد که سارتر گفته بود. سید مرتضی با کسانی سر ستیز داشت که فکر و اندیششان ربطی به این مرز و بوم نداشت. او به خوبی خطر روشنفکری را که مؤلفههای اصلی انقلاب اسلامی را هدف قرار داده بود کشف کرده است. خطری که اسلام را میخواست دگرباره به حداقلی ترین حالت ممکن در آورد و ولایت فقیه را از میدان سیاست پایین کشد، اما هیهات که آوینیای هست و چون استخوانی در گلو این قشر باید برود. لذا اینجا بخش پایانی حرف سارتر بر او صدق شد، جایی که سید در تحریمی شدید، چه از سوی خودی جاهل و چه از سوی ناخودی نیرنگباز تحت فشار است تا فریادهای بیدارگرش شنیده نشود.
سید به خوبی ذات روشنفکران را شناخته بود:« تهاجم فرهنگی غرب علیه تفکر انقلابی اسلام نیز از همین خلایی که در عزت و استقلال ملی توسط روشنفکران غرب زده داخلی ایجاد شده است میافتد. حکایت این روشنفکران همان حکایت «اسب چوبی تروا» ست که در شکم خویش سربازان دشمن را پنهان داشته است.»
هنر شهید هنرمند ما بیش از هرچیزی ژرفنگری او و دید عمیقش به آینده است، او محدود به معاصرت و دیدِ زمان خود نبوده است و آن خطر و پیامد کنشهای عصر خود را که قرار است در دهههای بعد بحران آفرین باشد را میدید و فریاد میزد. سید مرتضی آوینی در 20 فروردین 1372 شهید شد، حال ماییم و میراثی که او برای ما به ارمغان گذاشته است که سر سلسله این میراث عشق به ولایت است.
0123 قالیشویی محدوده امام زاده حسن ۶۶۵۳۰۸۸۱